تا ساعاتی دیگر زمین ترانه شادی، بالندگی و رویش را سر خواهد داد. مردمان شادی طبیعت را مبارکباد میگویند و روزگاری خوش و خرم برای یکدیگر آروز میکنند. بهاریههای سرهنگان سخن را میتوان خواند و لذت برد: «آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب/ با صد هزار نزهت آرایشی عجیب...» اما نه! نمیشود. نمیتوان بیاعتنا به فوران دردها و رنجها، از زیباییها «سخن» گفت و «آرزوی» روزگاری خوش و خرم را در سر پروراند. از آنچه شادی و رویش طبیعت میخوانیم در میان آدمیان خبری نیست. بیهوده زبان میچرخانند. روزگار خوش و خرم با بازیهای زبانی حاصل نمیشود. مادری که
زندگی مشقتبار با همسر معتاد و خلافکارش را تاب آورده بود امسال با زندگی وداع کرد. در بازار محلی دسفتروشی میکرد. وقتی مریض شد از همین مختصر روزی هم محروم شد. بارها برای تهیه داروهایش به
مشکل برخورد. دو فرزند نوجوانش در دو سه سال گذشته با سکونت در کارگاهی در تهران بر زخمهایش مرهم گذاشتند. اما زور درد و رنج و مصیبت چربید و مادر به علت پیشرفت مرض جان داد. چند نوبت به او برای تهیه دارو کمک کردم. کنار قبرش ایستادم و بر سرنوشت ناگوار انسان تأسف خوردم. بسیار نگران حال و روز فرزندانش هستم. ستونی در خانواده پدر یا مادر ندارند تا به او تکیه کنند. در روستایشان هم کوچکترین نشانهای از احساس مسئولیت برای کار فرهنگی نیست. و مگر در روستای ما چه خبر است. سگبازی در سه چهار سال گذشته بارزترین مشخصهای است که در نوجوانان و جوانان نمود پیدا کرده است.... از شش جهت تحت فشارم. تقریبا ده سال است مغازهای کوچک برای امرار معاش تدارک دیدهام. همه تلاشهایم برای تبدیل آن از خردهفروشی به عمدهفروشی با شکست مواجه شده. روزها در میدان کارگری داوطلب کار میشوم. انس با طبقات فرودست قال را بگذار و باب حال زن(4)...
ما را در سایت قال را بگذار و باب حال زن(4) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ahahmadi بازدید : 60 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 18:08